در عشق تو ای نگار خاموش


بفزود مرا غمان و شد هوش

من عشق ترا به جان خریدم


تو مهر مرا به یاوه مفروش

هرگز نشود غمت ز یادم


تو نیز مرا مکن فراموش

شد خواب ز چشم من رمیده


تا هست غم توام در آغوش

ما را چه کشی به چشم آهوی


مار ا چه دهی تو خواب خرگوش

آویخته شد دلم نگون سار


همچون سر زلفت از بر دوش

تا آب رخم فراق تو ریخت


آمد دل من ز درد در جوش

تا کی ز تو خواهم استعانت


یک روز حدیث بنده بنیوش

گر زهر هلاهل از تو یابم


با یاد تو زهر باشدم نوش

امشب به جهنم ز جور عشقت


گر زان که نجستم از غمت دوش